Tuesday, October 19, 2010

خاطرات


بلا خره دلم تنگ شد.دلم واسه اون خونه قدیمیه تو کوچه پس کوچه ها تنگ شد.بوی یاسی که بعد ظهرا می پیچید تو خونه،  و گم شد.
دلم تنگ شد واسه خنده ها ی حامد.دلم تنگ شد واسه 45 دقیقه پیاده روی مسیر خونه دلم تنگ شد واسه اون اتاق که 3 تا در داشت به حیاط و حیاط خلوت دلم که اون روزا یه در بیشتر نداشت. واسه اون پرده ای که به زور ما رو مستقل می کرد از صاحب خونه . واسه اون رفت و آمدای دزدکی که آخرشم نفهمیدم صاحب خونه فهمید یا نه.واسه دختر صاحب خونه که آخرشم نفهمیدم از من خوشش میومد یا نه.واسه عشقی که نصف وجودمو کند و به تاریکی برد.واسه این که برم تو خیابون وایسم  تو بارون تا ... بیاد دم  ایون طبقه چهارم خوابگاه و من یه نظر ببینمش. واسه قدم زدن با ... تو کوچه های خلوت  تاریک بابل تا 12 شب. بوسه های یواشکی وطعم شرم وترس وسرما که از لبام سر می خورد و تلنبار شد واسه همچین روزی.واسه کشیک کشیدن دختر همسایه و اون نگاه شیطنت آمیزش موقع اومدن ...، که هیچ وقت یادم نمیره.یاد مدار صفر درجه.یاد 9 تا 9تا واحد افتادن  و یه تیکه ی گنگ و غم انگیز از عمرم.یاد گنگی و غم ناهید که به من سرایت کرد یاد دلتنگیایش واسه ناصر که با حسادتم قاطی پاتی بود.یاد سیگارای شبانه که چه کامی می داد سگ مسب! طعم  آتیش لباتو منو همه ی زندگیم که به خاکستر نزدیک می شد.و دودی که آروم آروم از کله ام بالا می رفت.یاد اون کلیدی که اون شب با هم گم کردیمو کاش  هیچ وقت پیدا نمی شد.شایدم پیدا نشد.یاد سوسیس تخم مرغ. یاد فوتبال شرطی.یاد جلوی بوفه و ما و گپ و چای و سیگار.یاد ویسکی قوطی با اون طعم دواییش و مستی و کوچه و ماشین و نارنجی که بین منو حامد پا به پا می شد.یاد بیلیارد و 8 بال . یاد شبای خوابگاه که بعد از خاموشی تازه شروع می شد.یاد آواز خوندن تو حموم عمومی خوابگاه و ایده هایی که هیچ وقت کلیپ نشد.یاد گپ و گفت وگوی تا 3 صبح و کوچه ی خوابگاه.
یاد...
چیششششششش....
سرم داره می ترکه
دیگه نمی تونم

Monday, October 18, 2010

comments

داشتم به این فکر می کردم که چرا با این همه مطلبی که نوشتم(نمی گم پر مغز! از لحاظ کمی) دریغ از یک نظر! از یک سری از دوستان هم پرسیدم یه جوابایی دادن که من قانع نشدم،به هر حال خوندن نظرات به آدم انرژی میده! در این حین به بلاگ یکی از دوستان که خانومه سر زدم.یه پست نوشته بود یک جمله ای در حد یه گزاره ی خبری مثل هوا سرد است.یا همه چی آرومه یا جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو وا کن! واسه همین پست نظر داده بودن(آقا) که چه پر معنی می نویسیو چه قلم رساییو چه لاک خوش  رنگی چه آرایشی! چه دوس پسر خوبی چه آرامشی، نیس بالا تر از سیاهی رنگو از این حرفا! حالا معمولا دیگه همه اول پنیر و می زنن زیر بالشون این روزا! اما به هر حال واسه قوت قلبم که شده بش حسودیم شد دیگه! چه می شه کرد! آدمم خب!

psaradox 3

مشکلات اکثر ما ها با پدر و مادرمون از پارادوکس های فرهنگی ناشی می شه که معمولا حل نشدنیه که یه جور باید کج دار و مریز باهاش تا کرد.
چطور؟
توضیح می دم.
خب ببینین نسل ما معمولا جوری بوده که تحصیلات توش به یک ارزش تبدیل شده! فی الواقع تحصیلات نه! مدرک! که این مثل خوره افتاده به جون خونواده های ایرانی در همه قشری.خونواده ها به خاطر محدودیت هایی که خودشون باهاش رو برو بودن مثل انقلاب و انقلاب فرهنگی و جنگ و... معمولا روزگار سختی داشتن و نتونستن به اون چیزی که خواستن دقیقا برسن.یه سریم که رسیدن به خاطر حفظ مواضع دوس دارن بچه هاشون از هر امکاناتی بر خوردار باشن.
حالا پدر مادر بدون اینکه از بچه ها مسئولیتی بگیرن فقط گفتن ناناز بشی! شما بخور و بخواب و فقط درستو بخون!
که این خودش باعث چند تا خلا و آفت تو زندگی ما شده:
اول اینکه همون طور که از جمله های قبل معلومه نسل ما خیلی ناز نازی و بی مسئولیت بار اومده که با کوچکترین مشکلی می شکنه و مثل گیاه آپارتمانی و گل خونه ای همیشه به فضا ی خونه و خونواده وابسته ست
بعضی وقتا من از هم سن و سالام (وگاهی از خودم!!!) چیزایی می شنوم که خنده ام می گیره! چیزایی و مشکل خطاب می کنن و دارن باهاش پیر می شن که آدم می مونه اسم اینا مشکل یا نه! مثل اینکه یکی از یکی خوشش میاد و می خواد باهاش دوست شه! اما اون یکی نمی خواد! بعد این طرف اول تا ماه ها تو غصه و گریه زاریه که دیدی چی شد!؟  انگار زنش بعد سی سال بهش خیانت کرده!
دویوم اینکه پدر مادر هیچ وقت نمی پذیرن که بچه شون بزرگ شده و در مورد یه سری مسائل می تونه خودش تصمیم بگیره! در واقع باید بگیره!  و اگر هم گاهی مسئولیتی بدن از بس بچه مسئولیت نداشته بار اول و گند می زنه بعد می گن دیدی!؟ دیدی عرضه نداری؟! که الته این واسه پسرا معمولا بهتره،واسه دخترا دیگه شورشو در میارن و کم مونده دیگه تو جیبش شنود بذارن و تو اتاقش دور بین مخفی! که این ناشی از اون فرهنگ دیکتا توریه احمقانه ایه که ما ایرانیا داریم! علی الخصوص واسه خانوما!
توجیه شون هم اینه که: نه! می دونی! این دختره! اگه هرز بره! فردا فلان می شه فیسار می شه! در آخر هم واسه اینکه از قافله روشن فکری عقب نمونن می گن: اینجا ایرانه! که البته پر بی راه هم نمی گن! و از اینجاست که تناقض ها شروع می شه!
سیوم: بچه ای که با پول مامانو بابا رفته یه رشته ی فزرتی مثلا گرد گیری کامپیوتر تو یه سوراخی گرفته!(حالا گیریم ام.آی.تی! اصلا!) دیگی به چشم یه امل و مشنگ به پدر مادرش نگاه می کنه که این تو قشر متوسط و پایین مخصوصا خیلی دیده می شه! حتی تو چیزایی که هیچ ربطی به مدرک نداره ( تقریبا)مثل اخلاقیات و ادب و... محل سطل آشغالم به پدر مادر نمی ذاره  که بازم  تو خونواده های سطح بالا این مشکل خیلی کمتره معمولا اما  دیده می شه.
حالا مشکل اصلی اینه که ما نه اونقدر مدرن شدیم که بچه از یه سنی مستقل شه و بتونه همه ی تصمیمات زندگی شو خودش بگیره(در واقع نمی شه اصلا) نه اینکه اونقر سنتیه که هر چی پدر مادرش بگن، بگه چشم! در واقع تو جامعه ی سنتی پسر از پدر فراتر نمی ره! آهنگر زاده آهنگر می شه! و کشاورز زاده کشاورز! دختر از مادر فرا تر نمی ره! واسه همینه که می گفتن مادر و ببین دختر و بگیر اما امروز اینطور یه؟ من دیدم ما درای موءمنی رو که دخترشون هرزه س یا بر عکس! در مورد آقایون هم همینه! پسر حاجیا رو که دیدن همه! قدیما 10 تا بچه توی خونه بودن و همه ی تربیت  تو خونواده صورت می گرفته اما الان دامنه ی محیط زندگی بچه ها تا هزار ها کیلومتر اون ور تر هم می ره.از طرفی تو این وضع اقتصادی و فر هنگی ایران که تا دکتری هم بگیری کارت تضمین نیست!(گاهی البته!) کدوم بچه پیدا می شه که بدون کمک پدر مادر هم بتونه درس بخونه هم زندگی کنه؟! پس پدر مادری که بچه ی تحصیل کرده می خوان به ناچار باید حمایتش کنن حد اقل تا یه جایی! از طرف دیگه! پول پدر مادر تو زندگی بچه نا خود آگاه یه تسلط هم میاره! وقتی شما با پول بابات زن میگیری! باید به نظر اونم دخیل کنی!(البته درستش اینه که پولم نگیری تا حدودی دخیل باشه!) حالا این یه مثال بود این تسلط گاهی تو ساده ترین چیزای زندگی هم وارد می شه! بازم می گم علی الخصوص خانوما! این کارو بکن! اون کارو نکن! بشین! پا شو! که این گاهی نتیجه عکس می ده وا رابطه ی دختر با خونواده کاملا قطع می شه که این ممکنه منجر به فاجعه شه!
پسر اگه دوس دختر داشت مامان بابا ، باریک الله هم می گن! و خوشحالن که چه پسر زبلی دارن! اما دختر!؟ غلط کرده چش سفید! بشینه خونه! شوورش بدیم!(که باز هم لازم به ذکره این بیشتر تو خونواده های سنتیه! اما تو سطح بالا ها هم دیده می شه) در آخر هر موقع بحث مشکلات با پدر مار می شه یاد این حرف بابام می افتم که در عین خنده دار بودن معنی داره:
هم سن تو بودم! خرج خودمو می دادم! خرج زنمو می دادم! خرج بابامو سیگارشم می دادم! الان خرج خودمو می دم! زنمو می دم! خرج سیگار و دوست دختر تورم باید بدم!



Saturday, October 16, 2010

FUCKIN over speed alarm!


اه! ریدم به این آلارمه پراید! ایضا به خودش! ایضا به سایپا با این ماشینش!  خیلی ایمنه! این آلارمشم می کشه آدمو! همه که بالای 120 می رن! این آلارم چیه که سایپا رو همه ی مدلاش می ذاره آخه! ادم بمیره لااقل با سر درد نمیره!  یه دفعه بمیری که بهتره هی بترسی که داره 140 تا میره! هم بوقش نذاره بخوابی! از خود قزوین تا کرج این بوق گه قطع نشود! مخم ترکید!

Friday, October 15, 2010

خیلی چیزا هس که ندارم...


من یار ندارم
بار ندارم
دار ندارم
من بابای پولدار ندارم
زبون آبدار ندارم
خونه با جکوزی و
لپ تاپ سیب دار ندارم
با هیچ کسی کار ندارم
 شورت مارک دار ندارم
کاندوم خار دار ندارم
دول مردم آزار ندارم
رفیق شوهر دار
دوس دختر باردار ندارم
بنز اس ال کا ندارم
مقاله تو مجلات ندارم
علاقه به سریال ندارم
از دیو دد ملولمو
علاقه به انسان ندارم
سر بی درد ندارم
طبع سرد ندارم
تو گلوم خار ندارم
حرف زیاد موند تو دلم
اماعلاقه به غار غار ندارم
علاقه به کار زار ندارم
من خواب ندارم
سوال زیاد تو کلمه
می گردم یه عمره هنوز
 نصف جواب ندارم
زور ندارم
زر ندارم
تحقیر و تزویر ندارم
هوار نزدم
هوا ندارم
قرار ندارم
من زمان ندارم
مکان ندارم
فلان ندارم
من وطن ندارم
کفن ندارم
زن ندارم
ان م ندارم
من من ندارم
علاقه به شلغم ندارم
به بوییدن مریم
به بوسیدن عمم ندارم
جز خدا هیچ یاور و سالار ندارم
جز فهم دغدغه تو دنیا ندارم
جز سرم مدال  افتخار
جز دلم چراغ شب تار ندارم
نقطه واسه پرگار نیستم
جز قلم وسیله ی کار ندارم
جز قلم وسیله ی کار ندارم...

Thursday, October 14, 2010

exploding girl

اووووفففف! چقدر حوصله سر بر بود این فیلم! نه سری! نه تهی! نه فیلم نامه ای! نه پرداختی! ازین مدل فیلما که زور دارن بگن ما خیلی هنری هستیما! که البته این فیلم هنری !و مفهومیو! این شرو ورارو ما ایرانیا در آوردیم چون فیلم غیر هنری و غیر مفهومی اصلا وجود نداره!
القصه! پول به این فیلم ندین که خیلی شر و وره! فقط به درده دخترایی می خوره که تازه از دوس پسرشون جدا شدن.چون کل فیلم همینه که دختر زنگ می زنه و پسره ی ابله درست جواب نمی ده! سر آخرم می پیچوندش دخترم می ره با یکی دیگه! همین! که ما شالا همه تجربشو دارن! واسه این مهملات یک ساعت و خورده ایم بیننده رو بدون هیچ موزیک و جذابیتی با شاتای طولانی آزار می ده.
ها یادم رفت بگم که بازیگر زنش جایزه بهترین بازیگر زن تو یه فستیوال چسکیم داره! بد بازی نکرده اما ایرادم داره.

Tuesday, October 12, 2010

OLD BOY

اوه! این فیلم دیوانه کرد منو! چیزی که خیلی منو محسور خودش می کنه تو فیلمای آسیای شرقی ، ورای هر فاکتور دیگه ی فیلم سازی دکوراسیون، طراحی صحنه و شاتای حیرت آنگیزه که هر شات می شه گفت یه تابلوست.این تصاویر بدیع و هنری تو فیلمای شاخص آسیای شرقی مثل هیرو(قهرمان) یا همین فیلم به خوبی دیده می شه! کلا این فیلم صحنه های تاثیر گذار زیاد داره که تا مدت ها تو ذهن آدم پر رنگه! مثل صحنه ی خوردن هشت پا توسط ادیسو یا صحنه های درگیری و مبارزاتش که خیلی خوب پرداخت شده.
اگه با خشونت مشکل دارید بهتره این فیلم رو نبینن.اما پیش نهاد می کنم این کارو نکنین!

Monday, October 11, 2010

heh!

هکی اینو!
من الان یه مدیر مهندسم که 303 هزار تومن حقوق می گیره! چی خیال کردی پدر سوخته؟!

Saturday, October 9, 2010

paradox 2


جامعه ی ما در حال گذاره؟ گذار به کجا؟
یا بلبشو و آشوبه؟ و هیچ گذاری هم اتفاق نمی افته؟

این سئوال تو همه ی ارکان فرهنگیه ما پیش میاد.چیزی که من باهاش بیشتر برخورد داشتم تضاد هاییه که تو خودمون یعنی نسل سوم وجود داره!
یکی از چالشی ترین مباحث که از اتاقای خوابگاه گرفته تا گپ بعد عرق و تاکسی و کلاس و دستشویی و... بحثش می شه،بحث شیرین روابط دختر و پسره! بحثی که من تو هر واحدی که از گروه معارف داشتم حتی تو ترجمه ی متون نهج البلاغه بحثش شد ولی بی نتیجه! چون مثل وحدت حوزه و دانشگاه فقط حرف بود و در عمل مثل همزمانیه شب و روز بود.

بذارید چند تا مثال از این تناقضا بزنم:

-پسرایی و می بینم که بیشتر از دست شویی رفتنشون با دختر و زن و بچه ی ملت می خوابن! خودشون چی؟ خواهرشون چی؟ تحمل دارن که خواهرشون حتی واسه ازدواج با یکی دوس شه؟
کدوم؟ یا این یا اون دیگه؟ ما تو سنتیم؟ یا مدرنیته؟

دخترایی رو می بینم که تنها فرقشون با زنای قجری گرفتن وسط ابرو شونه و پوشیدن مانتو تنگ! بعضیا شون یه جور سادیسم دارن انگار! نشونت می دم! اما نبین! ببین! اما دست نزن! دس بزن! اما لذت نبر!
خب خانوم وقتی مانتوت داره می ترکه چرا انتظار داری کسی به سینت نگاه نکنه؟! مگه می شه به یکی بگی من می زنمت اما تو با جنبه باش دردت نگیره؟!
کدوم؟ یا این یا اون دیگه!
همون پسرایی که قبل ازدواج به خر نر هم رحم نکردن! وقت ازدواج چرا فک می کنن باید کریستف کلمب باشن؟
مگه می شه همچین چیزی؟!
اون ممه رو دیگه لولو هم لیسیده برادر!
این جمله ی حضرت علی به پسرش! وقتی تو بستر مرگه آدمو متو جه اهمیتش می کنه! هرچی واسه خودت می پسندی واسه دیگرانم بپسند!

دخترایی که هر روز با یکی دوس می شن! فرداش تموم!
چرا؟! از من انتظار نا بجا داره! انتظار ناجور چیه دقیقا؟! ازت خواسته از تو کیفت خرگوش در آری؟آدم قبل ازدواج با یه نفر بوده باشه که حتی سکسم کردن بهتره؟ یا اینکه هر روز یکی دست به پرو پاش بکشه؟
کدوم بیشتر در آینده و زندگی زناشوییت دلسردت می کنه؟
عقل سلیم می گه با غریضه چه کنیم؟
جری ترش کنیم؟ یا ارضاش کنیم؟!
یا برو بتمرگ خونتون! یا خودتو لوس نکن! یا این! یا اون! دیگه!وقتی می خوای بازی کنی هر جا یه اصولی داره!
نا مشخص بودن بعضی مرزا بی چاره می کنه آدمو! بازم حضرت علی دمه مرگ! اولین وصیتش به به پسر ارشدش چیه؟! نظم! مطمئنا منظورش این نبوده که مدادتو بزار سره جاش!

حالا ما کدومیم؟! گذار می کنیم یا دور خودمون می چرخیم؟!
دیدگاه های ما ملغمه یی از چندین تئوری و ایده اس که هیچ کدومم نیست! در نتیجه ضرر همه شو داریمو منفعت هیچ کدومو نداریم! چون راه گمراهی زیاده! اما راه راست یکیست! به قول یکی از بچه ها پول خرد و سواد خرده که همیشه وبال گردن آدمه! مث اون کسی که یه مقاله که نه! یه مطلب که فلان کسک تو بلاگش نوشته که اونم معلوم نیس از کجاش اورده یا یه جمله که تو یه تقویم نوشته! می خواد در مورد فروید نظر بده! یا نظر هم نده! عمل کنه!
زندگی بازی کامپیوتری نیست که تا دلت بخواد بتونی اشتباه کنی! یه بار! دو بار! تموم!
همه مون تکلیفمونو باید با خودمون معلوم کنیم!
فقط کافیه یه دقیقه فکر کنید که رسالت من تموم شده باشه!
مرسی.

Thursday, October 7, 2010

paradox

این پارادوکسی که تو زندگیو فرهنگ ما ایرانیا هست حالمو به هم می زنه! آنچنانم ریشه دوونده تو ریشمون که جلوی رشدمون را مدت هاست گرفته! الان حسش نیست.تو پست بعدی بیشتر توضیح می دم که منظورم چیه.

Wednesday, October 6, 2010

فریدون چهار پسر و یک دختر داشت ...


تو گفتی:"هر کس اعدام را تایید کند،خودش هم قربانی است.جامعه ی سیاسی عقب افتاده ی ما هنوز بالغ نشده،و گرنه به اعدام ها اعتراض می کرد"
*****
مامان زیر لب دعا خواند و گفت:"پیام اسلام شما همین بود؟"
*****
پدر گفت:"نخیر شاهنامه را عرض می کنم بانو،فریدون سه پسر داشت:ایرج و سلم و تور، که جهان را بین آنها تقسیم کرد.ایران که بهترین بخش بود را به ایرج سپرد.یونان و روم و شام را به سلم داد، و توران را به تور.اما سلم و تور به ایرج حسد بردند و در جنگی او را از پای در آوردند."
"فردوسی هم مزخرف گفته.فریدون شاهنامه 4 پسر داشت ولی همه می گویند 3 تا معلوم نشد چه بلایی سر آن یکی آمد.همه ی آدم ها یک چیز پنهانی دارند که حاشا می کنند و رازشان را با خود به گور می برند.مثل گربه ای که 4 تا می زاید، یکیش را می خورد و خودش هم باورش می شود که 3 تا زاییده.فردوسی هم مثل تو مزخرف گفته.راستش را بخواهی فریدون چهار پسر داشت:ایرج و اسد و و مجید و سعید یک دختر هم داشت،انسی"
*****
گفتم:"فخری! اقلا یکبار جوراب هات را جوری بکش بالا که بدانم به خاطر من آن کار را کرده ای"
خندید.خندید و با صدای خنده اش جایی در سال های نو جوانی و جوانی من گم شد.
*****
-البته من الان سر موضوع نیستم.اما فکر می کنم باید برگردیم
-کجا؟
-برگردیم به خودمان.همه باید برگردیم.
-برای چی؟
-ببینیم چرا اینجوری شد؟یک دور از اول همه چیز را بررسی کنیم.
-خب!چرا اینجوری شد؟ بررسی کن
-اعراب داشتند با هم متحد می شدند که به اسراییل حمله کنند و آنجا را بگیرند.اما آمریکا بازی را عوض کرد و اعراب ریختند تو ایران.قیمت نفت شکست و...
-مزخرف نگو
-اجازه دارم یک سیگار بکشم؟
-بکش! اونقد بکش تا بترکی
*****
علی رغم نثر تاریکی که تو همه ی آثار معروفی هست این کتاب به پختگی و شیوایی رسیده که دیگه فلاش بک های پی در پی آدمو مثل سمفونی مردگان گیج نمی کنه و خواننده می خواد کتاب رو ببلعه! سرشار از وقایع تاریخی و جهت گیری های اخیر مردم ایران.
گیرتون اومد بخونین.

Tuesday, October 5, 2010

ابدیت

"چراغی در دست،
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم.
آینه ای برابر آینه ات می گذارم تا از تو ابدیتی بسازم"

احمد شاملو

Friday, October 1, 2010

videodrom

این فیلم از بهترین فیلم های ساخته شده در دهه ی هشتاده به کارگردانی دیوید کرنبرگ که می شه گفت تلفیقی از چند ژانره.تر سناک،سور رئال و جنایی،تصاویری که از سکس و خشونت می بینیم در نوع خودش و در زمان خودش جزء تصاویر و صحنه های بدیع و ماندگار محسوب می شن. این فیلم به نوعی به تا ثیر رسانه در زندگی مدرن می پردازه و با تمام پیچیدگی ها و تعلیق هایی که داره خارج از حوصله ی بیننده نمی ره.
فیلم خوبیه.اگر تونستین ببینین.