Monday, March 28, 2011

از اینجا و از اونجا!

یه چند تا نکته بود که من هی می خواستم بنویسم در موردش! اما نوشته های سر سری ارضام نمی کرد! از طرفی وقت و حوصله شم نداشتم! وقتی می شینی حوصله می ذاری می نویسی! ولی کسی حوصله اش نمی گیره بخونه تش چه فایده؟! ما ایرانیا معمولا آدمایی هستیم که دایم می گیم وقت نداریم! سرم شلوغه! کسی ندونه فک می کنه رو 5 تا مقاله توامان داریم کار می کنیم!   سه تا کنفرانس خبری و علمیم داریم! که اگه یه ثانیه بشه دو ثانیه ما بیچاره شدیم.پشت چراغ قرمزی هنوز 10 ثانیه مونده چراغ سبز شه دس ایرانیا نی ره رو بوق! بابا! عزیز من! می خوای کجا بری آخه؟! می خوای پنج دیقه زود تر برسی خونه! بپری جلو تلوزیون دیگه! غیر اینه؟! یا فیس بوک مثلا! چه غلطی می خوای بکنی؟! همین بوق یکی از اون مسایلی بود که با زندگی ما ایرانیا عجین شده! و من می خواسم در مورد الحده بنویسم و حسم نگرفت! جان مادرتون! جون هر کسی دوس دارین انقدر بوق نزنین! تبدیل به یک زبان شده دیگه بوق! انواع بوق معانی مختلف!
یه نکته دیگه! من به ساحت دوستان نمی خوام بی احترامی کنم! منو ببخشن! اما این لایک دیگه چی بگم! یه کلیکه دیگه! کنتور نداره که! باور کن اگه می گفتن آقا هر لایکی 50 تومن! آمارش یک دهم می شد! امروز یه بنده خدایی پی ام داده که امین یه چی وال کردم! بپر لایک کن! دلیلشم این بود لایکام بره بالاحالا رف بالا؟! چی می شه؟
 طرف دیگه اینه که مثلا یه متنی می نویسی! کلی روش کار کردی! طرف حوصله نداره بخونه! یه لایکی می زنه که یعنی آره! مام هستیم! جالب تر از اون اینه که من متوجه شدم عین این مداحا که یه سری سینه زن دارن می فرستن قاطی جمعیت واسه شور دادن! هر کسی که چیزی می نویسه یه سری لایک زن داره! فرق نمی کنه چی باشه! طرف لایکشو می زنه! یعنی اگر بنویسه یه توپ دارم قلقلیه! یه سری لایکشونو می زنن!
لایک زدن یعنی این که من این حرف و این لینک و این کوفت رو قبول دارم! دوسش دارم! سه نقطه می ذاری طرف لایک می کنه! اول لایک می کنن! بعد می خونن که چی نوشته طرف!
آها راستی! هیچ وقت فک نمی کردم که ریدن به آدم انقد کیف بده! ببخشینا! اما اسم دیگه واسش پیدا نکردم! امروز بعد 2 روز! وایییییی! نمی تونستم باور کنم که یه چیز به این سادگی ته لذت دنیا رو بهم بده! وقتی 2 شب بود خواب راحت نداشتم!

نکته ی آخر! هم خیلی فمینیستیه! حوصله گیس کشی دارم! باشه بعدا!

Saturday, March 12, 2011

تهران طهران

پارسال بعد از عید بود که با جمع کثیری از دوستان به دیدن این فیلم (تهران طهران) رفتیم و تقریبا کسی راضی از سینما بیرون نیومد،یه سری از بچه ها که یه پاکت سیگار کشیدن با فیلم! بیرون رفتن! 4-5 ساعت هم در حین فیلم کارایی که وقتشو قبلا نداشتن انجام دادن! بس که این فیلم بند تنبونی و کشدار بود! اما من چون کلا تو فیلم دیدن سعی می کنم صبور باشم! جفت دستی با یه پاکت خالیه استند بای! دسته های صندلی رو چسبیده بودم!

قسمت مهرجویی باز قابل تحمل بود! اپیزود دوم که تهوع آور بود! تقریبا تمامی بازیگرا هر جور که دوس داشتن بازی می کردن! انگار نه انگار که کارگردانی بوده! صاحاب نداشته انگار کلا فیلم! فیلم نامه ی ضعیف و کلیشه! تدوین مسخره و...!

اما! کم لطفی نکینیم و بگیم از ترانه ی زیبای (به زعم من البته!)فیلم تهران طهران بر خلاف خود فیلمش

و هنرمند عزیزمون رضا یزدانی بر خلاف بازیِ ضعیفش از پس خوندن خوب بر اومده

چه خوب می شد که ما ایرانیا فقط اون کاری رو می کردیم که توش بهترینیم.

البته قسمت رپ که به آهنگ اضافه شده مثل عکس برگردون تف خورده آویزونه تو کار! اما در کل زیباست.

*****

حوصله ندارم اما همه ی قصه رو میگم
همه ی قصه رو حتی اونجایی که دوست ندارم
بزار صحبت کنیم این بار جای این که بنویسیم
راجع به دو جین سوالو یه سری عقده ی بدخیم
می دونم که دیگه مردم مرگ من موقتی من نیست
این جواز دفن و کفن یه صدای لعنتی نیست
توی این بحبوحه ی شک وسط این همه بحران
خودمو گوشه ی آسفالت جا گذاشتم تو اتوبان
ژست بی خوبی منگی واسه من نگیر دوباره
کسی که جلوت نشسته عصبی و لت پاره
من دیگه اصلا نمیخوام تیغو رو رگم بسرم
پایتخت دود و گوگرد قهرمان فصه ی مرگ

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه (2)

خط موشکو تو دستت نسل من خط کشی می کرد
واسه انفجار قلبت شعر من خودکشی می کرد
جعبه جعبه استخونو غم پرچمای بی باد
کودکی نسل ما رو به قرنطینه فرستاد
من با زندگی شعرم یا با تو شوخی نداشتم
واسه تو شوخی بودیم ما خیلی تلخه سرنوشتم
حالا هی غلط بگیر از دیکته های نانوشته ام
یا که اوراق بهادار بده جای سرنوشتم

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه (2)

بین این صد تا اتوبان یه مسیر منحنی نیست
که کسی پشت سرم هی نده فرمان واسه ی ایست
وقتی آژیر رو کشیدن توی گوش لت و پارم
خودم عین بمب دستی شعرم هم شد انفجارم
یه نفر رو در و دیوار خون خاطره می پاشه
[یه نفر که میگه این بار بزار انگشت رو رو ماشه
خیلی ساده نرسیدی سر صحنه واسه اجرا
انگاری که محض خنده گرگه زد به گله ی ما

اگه چیزیو نگفتم توی خاطرم نمونده
متاسفم که ذهنم خاک قصه رو تکونده
تسمه ی دلم برید و من از اون دقیقه لالم
یه سری تصویر موهوم ساخته میشه تو خیالم
ببین این زخمای کهنه دیگه پانسمان نمیشن
شدن عین تیر آخر وسط جمجمه ی من

منزوی شو توی قلبت ،ی اد کارون شب دجله
سر کوچه های بن بست ، یاد حجله پشت حجره
بچه های خاک و بارون، یادته ریختن تو میدون
مادراشون پشت شیشه، پدراشون ته دالون
پس چرا با تو غریبست، نسل بی خاطره ی من
یادمون نیست که چه جوری، واسه همدیگه می مُردن
پاش بیفته باز دوباره، روی مغربت می بارم
باز توی منطقه ی مین ، دست و پامو جا می ذارم

اگه عاشقت نبودم، پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری، زنده باد این عاشقانه (2)

اسم پایتختو با خون ، می نویسم واسه یادداشت
تنها چیزی که تو دنیا ، روی پاهام نگهم داشت
سر و ته کنم تو جاده ، مقصدم تهش همین جاست
وسط برجای تهرون ، ازدحام شعر و رویاست
می گذره این روزا از ما ، ما هم از گلایه هامون
عادی می شن این حوادث ، اگه سختن اگه آسون
توی پاییزمجاور ، وسطای ماه آذر
شد قرارمون که با هم ، بزنیم به سیم آخر.