Saturday, May 14, 2011

2 نمایشگاه کتاب

83

(مینی بوس)
-میشا این دختره چه فیس دوس داشتنیی داشت
- :-) ...

(رو بروی صندوق سیب زمینی سرخ کرده فروشی)
-چی بدم؟ 2 تا سیب بودین شما دیگه؟
-نه!!!!! سیب زمینی!!!

(روبروی حوض بزرگ نمایشگاه)
-آقا شما از کجا اومدین؟ کرجی هستین؟
-بله! مهر شهر.
-ای جان! کاش پرنده بودم بال می زدم تو آسمونِ مهر شهر.

(رو بروی غرفه ی قلم چی )
-ببخشید شما از آقای ساداتیان کتاب دارید؟
-نه! معروفه؟
-نه معلممونه!
-کجا درس می خونین؟
-کرج.
-کیشیشیانو می شناسی؟
-نه!
کیشیشیانو نمی شناسی؟!
-نه!

(زیر پل عابر)
-اوه اوه! چه شلوغه!!! مگه پل عابرم صف داره!!؟ نیافته همه بمیریم؟! من که از این رد نمی شم! اعتباری بهش نیست!
-می خوای از وسط خیابون از رو یه متر ونیم نرده بپری بی فرهنگ؟
-ترجیح می دم زنده بمونم و بی فرهنگ!
(نیم ساعت بعد)
-عجب غلطی کردم از رو پل رفتما!پدرم در اومد!

کتابای خریده شده:نهج البلاغه-قرآن-مجموعه کمیک های بزرگمهر حسین پور-چنین گفت زرتشت-تست فیزیک آبی قلم چی

90

(شب-فیس بووک)
-نمایشگاه رفتی؟
-سلام آره امروز رفتم اتفاقا ! گرما زده شدم برگشتم هنوزم سرم درد میکنه !
-خوب بود؟
-من اینطور نمایشگاه ها رو دوست ندارم هیچ فایده ای نداره کسی که اهله کتاب باشه مثل آدم میره از کتابفروشی میخره اینا هم که میرن 90 درصد البته یا واسه گشتن با بی اف / گی اف میرن یا واسه هر هر کر کر یا واسه دزدی , واسه اینکه خودشونو با فرهنگ نشون بدن !
ولی در کل پارسال بهتر بود !

(اتوبوس)
-آقای راننده کجا داری می ری!؟ از این مسیر باید می رفتی فک کنم!
-نمایشگاه می رم دیگه!
-نمایشگاه الان تو مصلی ست!

(در ورودی مصلی)
-کجایی؟
-شرقِ شبستان
-کجا می شه؟
-2تا ابول و یه گردالی می بینی؟
-گنبد و گلدسته؟
-آره!
-کجاش؟
-از اینجا یه دودیم بلند میشه! من پشت سطل آشغال نشستم!

(غرفه ی کتب خارجی)
-چه خوب! کتابِ  پدیده های انتقالِ نشرِ اسپرینگر 9 تومنه!
-صفراشو شمردی؟
-نه!!!
-...
(تو مسیرِ یکی از غرفه ها)
-اما خیلی ضایع ستا! دارم می رم خونه یه کتاب دستم نیست!
-تو کلا کسیو می بینی که کتاب دستش باشه؟
-اممم...نه!

(جلوی در تاکسی وقتی یه خانوم عقب نشسته و من و آقای میان سال خپلی که کلی خرت و پرت دستشه می خوایم بشینیم! راستیتش تر جیح می دم که من اول بشینم بعد خانومه بعد آقاهه! هیچ کی خوشش نمیاد یه سیبیل کلفته بو گندو بچسبه بهش!خواه دختر باش یا پسر!)
-آقا شما اگه وسیله داری اذیت می شی سمت در بشین
-نه فرقی نمی کنه! (شیرجه به سمت در!)
(وایییییی حالم به هم می خوره! کثافت بو گندو! خودتو به خواب می زنی هی ولو می شی اون ور؟! تخم سگ؟! باید بری بمیری با این سن و سالت بی شرف!
اه اه! قیافه شو! الکی خودشو به خواب می زنه بعد مثلا از خواب می پره یه ملچ ملوچی می کنه و زیر چشی منطقه رو بررسی می کنه و از نو! راستشو بخوای یکی 2 بار اومد تا نوک زبونم بگم آقا خجالت بکش! اما گفتم بزار دختره خودش چیزی بگه! البته اون بیچارم هی خودشو جمع و جور می کرد و هی چپ چپ نگا می کرد ولی این حیوون آدم نیست که!
خاک دو عالم بر اون سرت که آبرو واسه مردو مردی نذاشتی!
کثافت!
الدنگ!
عوضی!
مریض!
...

Monday, April 18, 2011

دلم سیگار و شراب می خواد!

دلم سیگار و شراب می خواد!
اوه نه! من نباید سیگار بکشم!
من بی نیاز از وابستگیم! من یه سربازم!
زندگی واسه من همیشه حکم یه جنگ بی پایان بوده! جنگ با دنیایی که منو نمی خواد! جنگی با همه ی نا برابری ها و نا ملایماتش! جنگی با همه ی هوس ها و نیاز ها که بندی می شن به پاهام.واسه منِ یاغی.
شاید واسه خیلیا اینطوره.
اوه خدا دوس دخترم ترکم کرد...
اوه خدا دوس پسرم بهم خیانت کرد!
اوه خدا بابام پول نداره!
اوه خدا بی کارم!
اوه خانوم دامنتو بده بالا تر...
اوه آقا نگاهتو...
اوه خانوم رو سریتو بکش جلو!
هوش سرباز صاف وایسا!
هی ضعیفه توو دوستتو بکشم یه دیه بیشتر نمی دم...
بابایی پس تو چرا غذا نمی خوری؟!؟!؟
دلم سیگار و شراب می خواد...
اوه نه! من نباید سیگار بکشم!
وقتی یه جا جنگی هست.آدما 2 دسته می شن.کسایی که به هر دلیل ترجیح می دن به جایی برن که جنگ ،جنگِ اونا نیس.و یا ورود به جنگی که توش بهترن. این دسته رو نمی شه نکوهش کرد.این یه دو راهیه که باید انتخاب کرد.بری جایی که دلت نسوزه، بری جایی که کسی که باتوم می خوره خواهرت نیس، بری جایی که فاصله ی خیابونی که شبیه پوسترای مجله ماشینه با جایی که بچه هاش گل بازی می کنن تو کوچه خیلی زیاده... یا بمونی و میدون و خالی نکنی...کوچه هایی که بوی پونه می دادنو الان بوی باروت و نفرت رو به بوی ریحون و بارون مهمون کنی.
اما عده ای که می مونن کشته میدن، به خطر می افتن،فشار می کشن ، زخمی می دن و...
اما  کسی که از این مبارزه سالم بیرون میاد آدم کمی نیست.مستحق مدال افتخاره...
اوه مرد! و این منم که آخرین پک و به سیگار می زنم و  به تفنگی که یه گوله بیشتر تو خشاب نداره تکیه می دم و بلند می شم. و سیگاری که می ندازم زمین و با پوتین لهش می کنم.من و این سنگر که بعیده بهش پشت کنم.
زندگی واسه من همیشه حکم یه جنگ بی پایان بوده! جنگ با دنیایی که منو نمی خواد!
دلم سیگار و شراب می خواد!
اوه نه! من نباید سیگار بکشم!
من بی نیاز از وابستگیم! من یه سربازم!
اما نه!!!!! از صمیم قلب دلم آغوشتو می خواد...
دلم آغوشتو می خواد...
دلم آغوشتو می خواد...

Friday, April 15, 2011

خدایا

خدایا! یه روزم که شده از اون عرشت بیا پایین به جا اینکه از بالا به کمدیه زندگی ما بخندی...تراژدیه لحظه هامونو با هم گریه کنیم...

Sunday, April 3, 2011

آییییی آدم ها

آییییی آدم ها که در دریا می سپارید جان!
این عده که بر ساحل نشسته شاد و خندانند...
مدتهاست که در خود مرده اند...

Monday, March 28, 2011

از اینجا و از اونجا!

یه چند تا نکته بود که من هی می خواستم بنویسم در موردش! اما نوشته های سر سری ارضام نمی کرد! از طرفی وقت و حوصله شم نداشتم! وقتی می شینی حوصله می ذاری می نویسی! ولی کسی حوصله اش نمی گیره بخونه تش چه فایده؟! ما ایرانیا معمولا آدمایی هستیم که دایم می گیم وقت نداریم! سرم شلوغه! کسی ندونه فک می کنه رو 5 تا مقاله توامان داریم کار می کنیم!   سه تا کنفرانس خبری و علمیم داریم! که اگه یه ثانیه بشه دو ثانیه ما بیچاره شدیم.پشت چراغ قرمزی هنوز 10 ثانیه مونده چراغ سبز شه دس ایرانیا نی ره رو بوق! بابا! عزیز من! می خوای کجا بری آخه؟! می خوای پنج دیقه زود تر برسی خونه! بپری جلو تلوزیون دیگه! غیر اینه؟! یا فیس بوک مثلا! چه غلطی می خوای بکنی؟! همین بوق یکی از اون مسایلی بود که با زندگی ما ایرانیا عجین شده! و من می خواسم در مورد الحده بنویسم و حسم نگرفت! جان مادرتون! جون هر کسی دوس دارین انقدر بوق نزنین! تبدیل به یک زبان شده دیگه بوق! انواع بوق معانی مختلف!
یه نکته دیگه! من به ساحت دوستان نمی خوام بی احترامی کنم! منو ببخشن! اما این لایک دیگه چی بگم! یه کلیکه دیگه! کنتور نداره که! باور کن اگه می گفتن آقا هر لایکی 50 تومن! آمارش یک دهم می شد! امروز یه بنده خدایی پی ام داده که امین یه چی وال کردم! بپر لایک کن! دلیلشم این بود لایکام بره بالاحالا رف بالا؟! چی می شه؟
 طرف دیگه اینه که مثلا یه متنی می نویسی! کلی روش کار کردی! طرف حوصله نداره بخونه! یه لایکی می زنه که یعنی آره! مام هستیم! جالب تر از اون اینه که من متوجه شدم عین این مداحا که یه سری سینه زن دارن می فرستن قاطی جمعیت واسه شور دادن! هر کسی که چیزی می نویسه یه سری لایک زن داره! فرق نمی کنه چی باشه! طرف لایکشو می زنه! یعنی اگر بنویسه یه توپ دارم قلقلیه! یه سری لایکشونو می زنن!
لایک زدن یعنی این که من این حرف و این لینک و این کوفت رو قبول دارم! دوسش دارم! سه نقطه می ذاری طرف لایک می کنه! اول لایک می کنن! بعد می خونن که چی نوشته طرف!
آها راستی! هیچ وقت فک نمی کردم که ریدن به آدم انقد کیف بده! ببخشینا! اما اسم دیگه واسش پیدا نکردم! امروز بعد 2 روز! وایییییی! نمی تونستم باور کنم که یه چیز به این سادگی ته لذت دنیا رو بهم بده! وقتی 2 شب بود خواب راحت نداشتم!

نکته ی آخر! هم خیلی فمینیستیه! حوصله گیس کشی دارم! باشه بعدا!

Saturday, March 12, 2011

تهران طهران

پارسال بعد از عید بود که با جمع کثیری از دوستان به دیدن این فیلم (تهران طهران) رفتیم و تقریبا کسی راضی از سینما بیرون نیومد،یه سری از بچه ها که یه پاکت سیگار کشیدن با فیلم! بیرون رفتن! 4-5 ساعت هم در حین فیلم کارایی که وقتشو قبلا نداشتن انجام دادن! بس که این فیلم بند تنبونی و کشدار بود! اما من چون کلا تو فیلم دیدن سعی می کنم صبور باشم! جفت دستی با یه پاکت خالیه استند بای! دسته های صندلی رو چسبیده بودم!

قسمت مهرجویی باز قابل تحمل بود! اپیزود دوم که تهوع آور بود! تقریبا تمامی بازیگرا هر جور که دوس داشتن بازی می کردن! انگار نه انگار که کارگردانی بوده! صاحاب نداشته انگار کلا فیلم! فیلم نامه ی ضعیف و کلیشه! تدوین مسخره و...!

اما! کم لطفی نکینیم و بگیم از ترانه ی زیبای (به زعم من البته!)فیلم تهران طهران بر خلاف خود فیلمش

و هنرمند عزیزمون رضا یزدانی بر خلاف بازیِ ضعیفش از پس خوندن خوب بر اومده

چه خوب می شد که ما ایرانیا فقط اون کاری رو می کردیم که توش بهترینیم.

البته قسمت رپ که به آهنگ اضافه شده مثل عکس برگردون تف خورده آویزونه تو کار! اما در کل زیباست.

*****

حوصله ندارم اما همه ی قصه رو میگم
همه ی قصه رو حتی اونجایی که دوست ندارم
بزار صحبت کنیم این بار جای این که بنویسیم
راجع به دو جین سوالو یه سری عقده ی بدخیم
می دونم که دیگه مردم مرگ من موقتی من نیست
این جواز دفن و کفن یه صدای لعنتی نیست
توی این بحبوحه ی شک وسط این همه بحران
خودمو گوشه ی آسفالت جا گذاشتم تو اتوبان
ژست بی خوبی منگی واسه من نگیر دوباره
کسی که جلوت نشسته عصبی و لت پاره
من دیگه اصلا نمیخوام تیغو رو رگم بسرم
پایتخت دود و گوگرد قهرمان فصه ی مرگ

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه (2)

خط موشکو تو دستت نسل من خط کشی می کرد
واسه انفجار قلبت شعر من خودکشی می کرد
جعبه جعبه استخونو غم پرچمای بی باد
کودکی نسل ما رو به قرنطینه فرستاد
من با زندگی شعرم یا با تو شوخی نداشتم
واسه تو شوخی بودیم ما خیلی تلخه سرنوشتم
حالا هی غلط بگیر از دیکته های نانوشته ام
یا که اوراق بهادار بده جای سرنوشتم

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه (2)

بین این صد تا اتوبان یه مسیر منحنی نیست
که کسی پشت سرم هی نده فرمان واسه ی ایست
وقتی آژیر رو کشیدن توی گوش لت و پارم
خودم عین بمب دستی شعرم هم شد انفجارم
یه نفر رو در و دیوار خون خاطره می پاشه
[یه نفر که میگه این بار بزار انگشت رو رو ماشه
خیلی ساده نرسیدی سر صحنه واسه اجرا
انگاری که محض خنده گرگه زد به گله ی ما

اگه چیزیو نگفتم توی خاطرم نمونده
متاسفم که ذهنم خاک قصه رو تکونده
تسمه ی دلم برید و من از اون دقیقه لالم
یه سری تصویر موهوم ساخته میشه تو خیالم
ببین این زخمای کهنه دیگه پانسمان نمیشن
شدن عین تیر آخر وسط جمجمه ی من

منزوی شو توی قلبت ،ی اد کارون شب دجله
سر کوچه های بن بست ، یاد حجله پشت حجره
بچه های خاک و بارون، یادته ریختن تو میدون
مادراشون پشت شیشه، پدراشون ته دالون
پس چرا با تو غریبست، نسل بی خاطره ی من
یادمون نیست که چه جوری، واسه همدیگه می مُردن
پاش بیفته باز دوباره، روی مغربت می بارم
باز توی منطقه ی مین ، دست و پامو جا می ذارم

اگه عاشقت نبودم، پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری، زنده باد این عاشقانه (2)

اسم پایتختو با خون ، می نویسم واسه یادداشت
تنها چیزی که تو دنیا ، روی پاهام نگهم داشت
سر و ته کنم تو جاده ، مقصدم تهش همین جاست
وسط برجای تهرون ، ازدحام شعر و رویاست
می گذره این روزا از ما ، ما هم از گلایه هامون
عادی می شن این حوادث ، اگه سختن اگه آسون
توی پاییزمجاور ، وسطای ماه آذر
شد قرارمون که با هم ، بزنیم به سیم آخر.