تو بوی زمین سوخته مونو می دی خانوم!
چندی پیش با یکی از دوستان بحث بود که احمد محمود نویسنده خوبیه! یعنی من می گفتم! اونم می گفت نه زیاد! و معتقد بود که اسم محمود به خاطر همسایه ها و روایت های سکسی داستانه که سر زبونا افتاده! من چون اون موقع همسایه ها رو نخونده بودم نظری ندادم! اما بعد که خوندم و اتفاقا! صفحه ی اصلی سکسیش کنده شده بود! با این نظر مخالفت کردم چون کل این وقایع 3 الی 4 صفحه بیشتر نبود که در مقابل حجم کتاب هیچ بود! و از ارادتم نسبت به این نویسنده کم نشد.بعد کتاب زمین سوخته دستم رسید که مصادف شد با سالگرد شروع جنگ! که اینطور شروع شده بود:"برای برادرم که شهید شد" و اتفاقا ماجرا مثل اکثر کتاب های محمود تو خوزستان اتفاق می افته و این بار در بحبوحه ی جنگ و ما سختی هایی که این مردم دلیر و خونگرم تو این سال ها کشیدن رو می تونیم تا حدودی! و واقعا! تا حدودی مجسم کنیم! این کتاب منو یه جورایی برد تو فکر که اگر من اون موقع بودم چیه می کردم! اصلا یکی مثه من ممکنه اون موقع وجود داشته با شه؟ به نظرم رسید که یه یادی کنم از کسایی که تو خربه های آبادان و خرمشهر با دست خالی! با کوکتل مولوتف! با برنو! با آر-پی-جی جلوی میگ و تانک و توپ وایستاده بودن و خون دادن!
و برام جالب می شه که دفاع از خاک! در مقابل کسی که خونتو با بمب می ترکونه در حالی که مجبور می شی دست و پای برادرتو بریزی تو پلاستیک! چه ربطی به دین داره؟ مطمئنا به عقیده بستگی داره ولی این که بعضی از آقایون فک می کنن موی بیرون یه دختر یا روابط دختر و پسر یا تی شرت و موی یه پسر خون شهدا رو پایمال می کنه رو درک نمی کنم! که معمولا این آقایون از کسایی هم هستن که تو یه عملیات بیشتر نبودن و اون هم تو تدارکات! واقعا برای چی جنگیدن؟! مگه به خاطر آرامش از دست رفته نبود؟ این موضوع خیلی جای بحث داره!
No comments:
Post a Comment