Wednesday, December 29, 2010

paradox 5

چندی پیش یک فیلمی منتشر شد از زنی که تو روز روشن مردی رو جلو ی چشم همه،مردم،پلیس،امداد گر و... با چاقو آشو لاش می کنه این اتفاق وحشتناک اونقدر که باید انعکاس نداشت،چرا یه عده واسه خنده به هم نشونش می دادن و تو فیس بوک دست به دست می شد!
اما چند نکته از من وحشی بشنوین آی آدمای مهربون!
نکته ی اول که نظرمو جلب کرد! فرض کنید ماجرا بر عکس می شد. یه مردی زنشو با این وضع وسط خیابون نمی کشت فقط کتک می زد.همه! از فعال حقوق بشر گرفته تا بقال و چقال و کوپن فروش می توپیدن که آی کجایین که حق زن پایمال شده! آی فلان فاحشه رو دارن می کشن! آی باید اینارو ریشه یابی کرد! آی مردم بشتابید! مگه مرد آدم نیس؟ ما جونمون از چیه؟ ما حق زندگی نداریم؟
تو این دوره زمونه خانوما تقریبا جز رو سری که اونم معمولا باد می بره از پسرا راحت تر زندگی نکنن سخت ترم نیس کارشون! چندین و چند نمونه دختر براتون مثال می زنم که از من یکی خیلی راحت ترن و بهتر زندگی می کنن در شرایط برابر خونوادگی البته! ما ها خیلی وقتا قضیه رو از جایی که دوس داریم می بینیم ! طرف می گه نژاد پرستیه رژیم غلطه! تهشم می گه یاشاسین آذربایجان (زنده باد آذربایجان)!خب کدوم بلا خره؟ یا این یا اون دیگه
نکته ی دوم این پلیس ماست ما فقط برای ضعفا درندگی داره، کافی بود بگی مرگ بر خ... که 40 تا چوب بره تو فلانت!  حالا اصن می خواستی بگی خمیر دندون ها! ولی اول می کشن اینا بعد می شمرن!(اینم یه نمونه که خانوما راحت تر از آقایون هستن! چون نمی شه کشید!!)
   علی واسه کشیدن خلخال از پای یه دختر یهودی تو دوره زمامداریش از خدا طلب مرگ می کنه!  اما کیه که بفهمه اینو! 

Thursday, December 23, 2010

متنفرم از ته دل!

نمی دونم ایرانی جماعت اصلا فک می کنن یا نه! شایدم همه جای دنیا دیگه کسی حوصله فک کردن نداره! من استاد به گه کشیدنم! اما وا سه بعضیا این فعل هم به کار نمی ره! چه طور؟ میگم.
آقا تو ایران هر چی یه آدم بی هنر تر و ابله تر باشه! معروف تر !نمونه هاشم فت و فراوون!
از اون مردکه نامجو گرفته!که خدایی جز یکی 2 تا کارش کس شر می خوند و ادعاش! ادعاش که عالم و آدمو جر داده بود! تویه مستندش تقریبا جز شجریان همه رو آفتابه می گیره! شجریانم روش نشده احتمالا! بگو آخه خودت چی داره بوزینه؟!
یا اون شاهین نجفی که با گفتن از بکارت شد محبوب دل خانوما! کلا این از بکارت گفتن جادو می کنه این جماعتو! تو فیس بووک همه ماشالا لایک دادن بهش! تازه یه سری ادشم کردن! هیچ یادم نمی ره اولین بار که آوردنش صدای آمریکا عین مادر مرده ها کم مونده بود بگه من کونیم! حالا آقا رو ببین! یکی 2 تا از این ابله های اون وریم دورش چپیدن! اینم فک می کنه توپاکه ! اینم از اوناس که دیگه خدا رو بنده نیس! فک می کنه رپ یعنی به همه فحش دادن!
آخه کریس ی برگ؟!؟!؟! یه گوهیو ور دار بخور که تو دهنت جا شه لااقل! اون میاد کنسرت می ذاره مزدوره! اما تو تاپ و توپ تو بی بی سی ولویی مزدور نیسی! با اون تکست ای نخ نمات!
بابا این حرفا رو دیگه بچه دبستانیام می دونن!
تند رفتم می دونم! اما چشاتونو باز کنین!
ما ایرانیاعاشق بت ساختنیم!
چندی پیش داشتیم تو ماشین در مورد ابی حرف می زدیم! گفتم آقا این با این صداش! هرز رفت! هرچند از اول هم زیاد آدمه هنر مندی نبود! صداش خوبه قبول! اما گاهی خیلی خر در چمن می خونه! آهنگ یه راه می ره این آقام واسه خودش یه راهو با هوار زدن می ره!
ایرانیام حال میان که این چه خوب جیغ می زنه!
آقا! من اینو نگفتم! نزدیک بود کتک بخورم! گفتم خوبه در مورد بنان حرف نمی زدیم! باباته مگه!  خب ایراد داره دیگه! خدا که یه  نیس! تو کتشون نرفت! حالا یه کم که گذشت یه آهنگ ابی اومد به رفیقم گفتم زیادش کن! بچه ها از عقب داد و هوار که مگه نمی گفتی بده!؟ گفتم آقا من بعضی آهنگاشو دوس دارم! اما انتقادم دارم ازش! خدا نیس که!
حالا همین 2 تا عتیقه هم اگه عین آدم انتقاد می کردن نمی سوختم که! فحش یاد گرفتن فقط! به همین دلیل من هم اینا رو در موردشون گفتم!
انتقاد پذیر باشیم!
یاد بگیریم درست انتقاد کنیم

Thursday, December 2, 2010

paradox 4

اون روز تو دانشگاه یه آقاییو دیدیم.بلوند،قد بلند،سفید رو.که گوشیه تلفنش دستش بود و می گفت: یا...یا...
مام کلی کیف کردیم که آقا این دانشگاه که انقد می گن بین المللی غیر عرب و افغانی و کره ای آلمانیم داره!
تو این فکر بودیم که آقاهه گفت:یاخچی(به ترکی یعنی بله،خب)
گاهی دیدن یه قسمت کوچیکی از واقعیت ما رو به حقیقت غلطی می رسونه.
 *******************************
شهلا بعد از چندین سال حاشیه ساز بودن اعدام شد.
در این که نفس اعدام بده هیچ شکی نیس و درستش اینه که با این مسایل ریشه ای برخورد شه.اما خدا وکیلی ما ایرانیا هممون به این بلوغ فکررسیدیم؟ آیا خدا وکیلی اگه اعدام نشه برخورد ریشه ای بلدیم اصلا؟
نه!
جز قشر تحصیل کرده ی روشن فکر کسی به این چیزا فکر نمی کنه!
دقت کنید! می گم فکر! بعضیا خیال کردن رد اعدام کلاس داره!
اول انقلاب این جمهوری نبود که سران رژیم سابق رو اعدام کرد،مردم بودن! مردم بودن که با دید عکس نصیری که با دهنو چشم باز خونی و آش و لاش افتاده زمین، تو صفحه ی اول کیهان کیف می کردن!
این چیزی بود که مردم اون مو قع می خواستن! باید منصف باشیم!
حالا کی میتونست اون موقع بگه که اعدام بده؟
ما وقتی نمی تونیم چیزیو جایگزین اعدام کنیم واقعا اونو داشته باشیم!
چی کار کنیم؟ ناصر محمد خانی و اعدام کنیم؟ کجای دنیا همچین قانونی هس؟ درسته که اونم بی تقصیر نیست.اما به هر حال اثبات شده که شهلا قاتل بوده! تو کدوم جهنم دره ای میان می گن ناصر خان شما چون زن گرفتی و بهش خیانت کردی و معشوقت اومده زنتو کشته  تویی که باید اعدام شی نه اون!
حالا یه سری مهملاتی هس که می گن خود ناصر کشتتش،یا منیش تو واژن لاله پیدا شده و... که این صد من یه غازه!که ما ایانیا از خودمون در میاریم،اگه همچین چیزی بود رژیم از اعدام کردن بدش نمیاد!
درسته که می گن به جای پاک کردن معلول علت رو از بین ببرین! اما وقتی مقدور نیست معلولو که می شه پاک کرد!
مگه می شه علت کثیفیو از بین ببری اما خود کثیفیو نگه داری یاد گاری؟
ما عادت کردیم همه چیو سیاسی ببینیم! این که قاتل باید مجازات شه.همه جای دنیا هس.فقط با توجه به امکانات نوع مجازات فرق می کنه.
ما که دیگه زندانامون به اندازه کافی آدم داره.واسه نونشون موندن.از معتاد،بدهکار،آفتابه دزد،سیاسیون و... قاتلارم نگه دارن علا نوره.
این همه آب و تاب نداره!
این همه آدم و سر بریدن،این همه آدم حسابی دارن می پوسن،این همه مشکل داریم.چشم دوختیم کجا کدوم فاحشه،کدوم زنا کارو دارن می کشن که داد بزنیمو ثابت کنیم که بشر دوستیم.
اینا همش حاشیه س! دنبال این چیزا نباید رفت.مشکل ما حجاب و شهلا و زهره و سکینه و ناصر اینا نیست.
من کاملا قبول دارم که به  زنا تو ایران داره ظلم می شه،اما چشامونو به ظلمای بزرگتر بستیم.
شمایی که دنبال ریشه ای فکر کردن هستی!

Wednesday, December 1, 2010

بندری

به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟!!!

_بندری

یک جام دگر بگیر

من بنده ی آن دمم که ساقی گوید:
یک جام دگر بگیر و من هم گویم:
بسه دیگه بی جنبه الان قراره رانندگی کنیم!!!!

من...

من تخم فشرده ی زمینم از درد ورم نموده یک چند.
تا درد و ورم فرو نشیند،کافور به من خوراک کردند
من یادگار قسمت محذوف اعصارم..
من... خود خس و خاشاکم

Monday, November 22, 2010

دنیا رو بی تو...


 نمی خواستم یه لحظه...
واکاوی این حقیقت که از کجا شروع شد؟
تا واقعیت اعتیاد به وجودت که بی تو ، ترکش مریضم کرد.
[دنیا بی چشمات...]
پاهایی که از هم گسسته می شه و هر تیکش یه گوشه می ره
برام مثل یه خواب کودکی  تو یه شب سرد زمستونی بود.
[یه دروغ محضه...]
و انقدر زود بریدی که مثل قلب رگ بریده لرزیدم...
آروم آروم از تپش افتادمو وایستادم...
اما هنوز ایستاده ام.
من سر پا می میرم
مثل نخل...
اما هنوز سر پام...
[به تنگ چشمی نا مردم زوال پرست.]

Thursday, November 18, 2010

جاودانگی

هر آخرین باری یه روز میاد.آخرین سلام.آخرین نگاه.آخرین خدا حافظی.
هههههههممم...
جاودانگی این اکسیری که آدمیزاد از اول دنبالش بود.به این فکر بود که جمشید  کاخ ساخت و فرعون تنشو به موم سپرد.
با این فکر که آدما عاشق می شن وگذر زمان و از یاد می برن.
مستا مست می کنن به این امید که زمان و حس نکنن.
و زمان و بی نهایت طلبی بشر دو هماورد دیرینه.که زور زمان همیشه چربیده  با اون داس بلندش که یه روز هممونو درو می کنه.
شما بی نهایتو تو چی میبینین؟

Saturday, November 13, 2010

The Expendables

آقای استالونه! این چه وقت چیپ زدن بود آخه!
این فیلم یک فیلم فوق العاده بی مصرف بود که فقط از استادی چون استالونه بر میاد! من نمی دونم چه سیستمیه هر رقاص و مطرب و  بزن بهادری فک می کنه که می تونه خیلی راحت فیلم بسازه.از این لحاظ خوبه که غیر از کشور خودمون یه جای دیگم همچین چیزی دیدیم.بابا کارگردانیو فیلم سازی حساب داره! کتاب داره! آخه کی دیدی کوبریک تیپ بزنه بیاد تو فیلماش بازی کنه! هر کی یه کاری داره! اونم کی! این آقا که همون فیلمای رمبو بو اون مسلسلای تیر بی نهایتش واسه هفت پشت سینما بسه! این همه رزمی کارو جمع کرده(حتی آرنولد بدبخت و با مای بیبی آورده سر صحنه! اونم 2 دقیقه! به اون بد بخت چی کار داری دیگه!؟) جز یکی 2 تا صحنه که جیسون استیتام خوب کار کرده صحنه ی جذاب دیگه یی نداره! آخه تورو چه به این رودریگوئز بازیا! این فیلم تشکیل شده از یه سری صحنه ی مهمل اکشن که خوب پرداخت نشده! مثل اون صحنه که استالونه بدون اینکه جا گیری خوبیم داشته باشه با 3 بار خشاب عوض کردن! با یه کلت 6-7 تا سرباز مسلسل به دست و به درک واصل می کنه که نمونش تو فیلمای دفاع مقدس خودمون و مجموعه ی رمبو یافت می شه فقط!
و یک سری صحنه های چیپ و مزخرف سکسی که  مثلا یه دافی میاد با موی  ان3 و سایز 120 یه کم خودشو می ماله به اینا می ره! سر آخر هم یه خانوم پیدا می شه که به چشم خواهری خوب چیزیه! برنزه! دست بر قضا دامنو کفش کتونیو پیرهن کرباسی یقه بازی دار که یه طرف یقه ش تا شونش پایین اومده و بند سوتین پیدا! با سیاه می زد خلق گونه! موی سر مالیده! اندک مایه پیدا می بود از اون لا ما! (که تا اخر جنگ و گریز و کتک کاریا با همین لباسه!) که باعث مخاطب تو کفی مث ما بشینه ببینه چی می شه! آقای استالونه! غیر جنگ جای دیگم نشونه گیریش خوبه یا نه!
این چیزایی که گفتم ارکان اصلیه تمام فیلمای از این دسته!
 ای لجم می گیره! ای لجم می گیره یکی به شعور بیننده توهین می کنه! ای لجم می گیره! 

Friday, November 12, 2010

نامردیه مردنی...

کاش یه گلبرگی بود که انگشتام هیچ وقت پژمردنشو حس نمی کرد...
بزار وقتش برسه...
نمی خوام پرواز و از بر کنم...
این خیلی نامردیه...
که پرنده مرد نیست...

Wednesday, November 10, 2010

مزیت رقابتی

آقا از این مدرکی که ما داریم با یه ذره بالا پایین همه دارن.اون دوره گذشت که شما مدرک می گرفتی می رفتی سر کار و اونجا متخصص می شدی،الان عرضه ی دانشگاه ها از تقاضای صنعت بیشتره پس کسی برنده ست که تخصص داشته باشه یعنی یه جور مزیت رقابتی.شما تو ساده ترین چیز تو صنعت مثل پیچ هم که متخصص باشی.میان دنبالت.اما دکتری هم بگیری درسته که  اثر بخشه  اما اگه تو یه زمینه خاص کار نکرده باشه تضمینی واسه کارا بودن مدرکت وجود نداره.

Friday, November 5, 2010

A walk to remember

یک ملودرام خوب.سرشار از عواطف و شور شوق جوونی که می شه گفت پایان خوبی داره.فیلم نامه ی خوب و با سر وته، بر عکس ملو درامای ایرانی که به قول یکی از دوستان معمولا یکی از ارکان فیلم نامه نویسی رو کم داره.با بازی نسبتا خوب بازیگرای جوونش که از پس نقشاشون خوب بر اومدن  و واسه ی زوجایی که می خوان با هم  فیلم ببینن گزینه ی خوبیه.

Wednesday, November 3, 2010

افکار زخمی من

دوس دارم از روزمرگی ها بنویسم.از دغدغه های کوچیکی که هر روز باهاشون درگیریم.اما وقتی قلم دست می گیریم فک می کنیم یا باید از عشق بنویسیم! که اونم نمی دونیم چیه! خوده من
اولین بار عاشق دختر همسایمون شدم! 15 سالم بود و فک می کردم عشق اساطیری و ایناس! بعد فهمیدم که عشق اون نیس بعد 21 سالم بود که عاشق همکلاسیم شدم.بعدا فهمیدم اونم نیس.الان 24 سالمه و هنوز نمی دونم این چیه که  خلقی رو دنبال خودش می کشونه اما فک کنم عشقم زانوی مامانم باشه که تا شبا ماساژش ندم خوابش نمی بره.

یا باید یه سری کلمات قلنبه ردیف کنیم که خودمونم نفهمیم!

می خوام بگم وقتی یکی میاد میشینه کنارم و می گه:" فلانی خیلی آدم بیخودیه!" می پرسم چرا و می گه :"می شینه پشت سر این و اون حرف می زنه!" چه حرصی می خورم!

Tuesday, November 2, 2010

نرمال هگزان

بعضی چیزا هست که باید اتفاق بیافته تا مشخص شه،یعنی تو ایران اینطوریه! ما ایرانی جماعت به قدری گشاد و بی خیالیم که تا مشکل نیاد در خونمون حاضر نیسم از زیر لحاف بیایم بیرون.
من روز اولی که رفتم تو اون آزمایشگاه گفتم چرا هر 2 تا کپسول ایمنی گازه؟! یکیشو لا اقل پودر بزارین.
گفتم چرا اینجا ماسک ایمنیاش اینقد  داغونه؟! البته واقعا نمی دونم بی مبالاتی خودمم تاثیر داشت یا نه. اما با اون فلاسک غیر استاندارد تقطیر 20 لیتر هگزان کار خطر ناکیه با هیتر چینی آشغالی که کنترل درست وحساب نداره به هر حال! بوووم! و اینجاست که همه به فکر می افتن! اول که این دخترا چنان جیغی زدن که برق از 3 فازم پرید! بعد این ورو بگرد واسه کپسول،اون ورو بگرد! آتیش زبونه می زد! اوه! چه جهنمی! یه ماسک بدین به من لعنتیا! آه این که راه هواش بستس! اه! اینم که بستس!
لعنتی! از 3 تا پنجره ی آزمایشگاه اون 2 تایی و شکوندن که دور از آتیش بود. و من عین بچه ی آدم پنجره ی نزدیکرو باز کردم و پودرو گرفتم روش اما دیگه دیر شده بود.شیلنگ اتیش نشانی! اونم که بر عکس بستن مثه شاش بچه آب می داد فقط! کف هم که نداشت! همه چی بیمه بود جز جون ما و 4 تا افغانیه بیچاره که ممکن بود هر بلایی سرش بیاد! اما بشنوید دلیل نبود پودر یا کف در آزمایشگاه! :مهندس غبار واسه دستگاها مضره! خب ابله! ما که اول  آخر از همونا استفاده کردیم! دستگاهام که بیمه بودن! همه هم که داغون شد! می ذاشتین دمه دست لااقل تا من همون موقع خاموشش می کردم! چه می شه کرد! اینجا ایرانه!

Tuesday, October 19, 2010

خاطرات


بلا خره دلم تنگ شد.دلم واسه اون خونه قدیمیه تو کوچه پس کوچه ها تنگ شد.بوی یاسی که بعد ظهرا می پیچید تو خونه،  و گم شد.
دلم تنگ شد واسه خنده ها ی حامد.دلم تنگ شد واسه 45 دقیقه پیاده روی مسیر خونه دلم تنگ شد واسه اون اتاق که 3 تا در داشت به حیاط و حیاط خلوت دلم که اون روزا یه در بیشتر نداشت. واسه اون پرده ای که به زور ما رو مستقل می کرد از صاحب خونه . واسه اون رفت و آمدای دزدکی که آخرشم نفهمیدم صاحب خونه فهمید یا نه.واسه دختر صاحب خونه که آخرشم نفهمیدم از من خوشش میومد یا نه.واسه عشقی که نصف وجودمو کند و به تاریکی برد.واسه این که برم تو خیابون وایسم  تو بارون تا ... بیاد دم  ایون طبقه چهارم خوابگاه و من یه نظر ببینمش. واسه قدم زدن با ... تو کوچه های خلوت  تاریک بابل تا 12 شب. بوسه های یواشکی وطعم شرم وترس وسرما که از لبام سر می خورد و تلنبار شد واسه همچین روزی.واسه کشیک کشیدن دختر همسایه و اون نگاه شیطنت آمیزش موقع اومدن ...، که هیچ وقت یادم نمیره.یاد مدار صفر درجه.یاد 9 تا 9تا واحد افتادن  و یه تیکه ی گنگ و غم انگیز از عمرم.یاد گنگی و غم ناهید که به من سرایت کرد یاد دلتنگیایش واسه ناصر که با حسادتم قاطی پاتی بود.یاد سیگارای شبانه که چه کامی می داد سگ مسب! طعم  آتیش لباتو منو همه ی زندگیم که به خاکستر نزدیک می شد.و دودی که آروم آروم از کله ام بالا می رفت.یاد اون کلیدی که اون شب با هم گم کردیمو کاش  هیچ وقت پیدا نمی شد.شایدم پیدا نشد.یاد سوسیس تخم مرغ. یاد فوتبال شرطی.یاد جلوی بوفه و ما و گپ و چای و سیگار.یاد ویسکی قوطی با اون طعم دواییش و مستی و کوچه و ماشین و نارنجی که بین منو حامد پا به پا می شد.یاد بیلیارد و 8 بال . یاد شبای خوابگاه که بعد از خاموشی تازه شروع می شد.یاد آواز خوندن تو حموم عمومی خوابگاه و ایده هایی که هیچ وقت کلیپ نشد.یاد گپ و گفت وگوی تا 3 صبح و کوچه ی خوابگاه.
یاد...
چیششششششش....
سرم داره می ترکه
دیگه نمی تونم

Monday, October 18, 2010

comments

داشتم به این فکر می کردم که چرا با این همه مطلبی که نوشتم(نمی گم پر مغز! از لحاظ کمی) دریغ از یک نظر! از یک سری از دوستان هم پرسیدم یه جوابایی دادن که من قانع نشدم،به هر حال خوندن نظرات به آدم انرژی میده! در این حین به بلاگ یکی از دوستان که خانومه سر زدم.یه پست نوشته بود یک جمله ای در حد یه گزاره ی خبری مثل هوا سرد است.یا همه چی آرومه یا جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو وا کن! واسه همین پست نظر داده بودن(آقا) که چه پر معنی می نویسیو چه قلم رساییو چه لاک خوش  رنگی چه آرایشی! چه دوس پسر خوبی چه آرامشی، نیس بالا تر از سیاهی رنگو از این حرفا! حالا معمولا دیگه همه اول پنیر و می زنن زیر بالشون این روزا! اما به هر حال واسه قوت قلبم که شده بش حسودیم شد دیگه! چه می شه کرد! آدمم خب!

psaradox 3

مشکلات اکثر ما ها با پدر و مادرمون از پارادوکس های فرهنگی ناشی می شه که معمولا حل نشدنیه که یه جور باید کج دار و مریز باهاش تا کرد.
چطور؟
توضیح می دم.
خب ببینین نسل ما معمولا جوری بوده که تحصیلات توش به یک ارزش تبدیل شده! فی الواقع تحصیلات نه! مدرک! که این مثل خوره افتاده به جون خونواده های ایرانی در همه قشری.خونواده ها به خاطر محدودیت هایی که خودشون باهاش رو برو بودن مثل انقلاب و انقلاب فرهنگی و جنگ و... معمولا روزگار سختی داشتن و نتونستن به اون چیزی که خواستن دقیقا برسن.یه سریم که رسیدن به خاطر حفظ مواضع دوس دارن بچه هاشون از هر امکاناتی بر خوردار باشن.
حالا پدر مادر بدون اینکه از بچه ها مسئولیتی بگیرن فقط گفتن ناناز بشی! شما بخور و بخواب و فقط درستو بخون!
که این خودش باعث چند تا خلا و آفت تو زندگی ما شده:
اول اینکه همون طور که از جمله های قبل معلومه نسل ما خیلی ناز نازی و بی مسئولیت بار اومده که با کوچکترین مشکلی می شکنه و مثل گیاه آپارتمانی و گل خونه ای همیشه به فضا ی خونه و خونواده وابسته ست
بعضی وقتا من از هم سن و سالام (وگاهی از خودم!!!) چیزایی می شنوم که خنده ام می گیره! چیزایی و مشکل خطاب می کنن و دارن باهاش پیر می شن که آدم می مونه اسم اینا مشکل یا نه! مثل اینکه یکی از یکی خوشش میاد و می خواد باهاش دوست شه! اما اون یکی نمی خواد! بعد این طرف اول تا ماه ها تو غصه و گریه زاریه که دیدی چی شد!؟  انگار زنش بعد سی سال بهش خیانت کرده!
دویوم اینکه پدر مادر هیچ وقت نمی پذیرن که بچه شون بزرگ شده و در مورد یه سری مسائل می تونه خودش تصمیم بگیره! در واقع باید بگیره!  و اگر هم گاهی مسئولیتی بدن از بس بچه مسئولیت نداشته بار اول و گند می زنه بعد می گن دیدی!؟ دیدی عرضه نداری؟! که الته این واسه پسرا معمولا بهتره،واسه دخترا دیگه شورشو در میارن و کم مونده دیگه تو جیبش شنود بذارن و تو اتاقش دور بین مخفی! که این ناشی از اون فرهنگ دیکتا توریه احمقانه ایه که ما ایرانیا داریم! علی الخصوص واسه خانوما!
توجیه شون هم اینه که: نه! می دونی! این دختره! اگه هرز بره! فردا فلان می شه فیسار می شه! در آخر هم واسه اینکه از قافله روشن فکری عقب نمونن می گن: اینجا ایرانه! که البته پر بی راه هم نمی گن! و از اینجاست که تناقض ها شروع می شه!
سیوم: بچه ای که با پول مامانو بابا رفته یه رشته ی فزرتی مثلا گرد گیری کامپیوتر تو یه سوراخی گرفته!(حالا گیریم ام.آی.تی! اصلا!) دیگی به چشم یه امل و مشنگ به پدر مادرش نگاه می کنه که این تو قشر متوسط و پایین مخصوصا خیلی دیده می شه! حتی تو چیزایی که هیچ ربطی به مدرک نداره ( تقریبا)مثل اخلاقیات و ادب و... محل سطل آشغالم به پدر مادر نمی ذاره  که بازم  تو خونواده های سطح بالا این مشکل خیلی کمتره معمولا اما  دیده می شه.
حالا مشکل اصلی اینه که ما نه اونقدر مدرن شدیم که بچه از یه سنی مستقل شه و بتونه همه ی تصمیمات زندگی شو خودش بگیره(در واقع نمی شه اصلا) نه اینکه اونقر سنتیه که هر چی پدر مادرش بگن، بگه چشم! در واقع تو جامعه ی سنتی پسر از پدر فراتر نمی ره! آهنگر زاده آهنگر می شه! و کشاورز زاده کشاورز! دختر از مادر فرا تر نمی ره! واسه همینه که می گفتن مادر و ببین دختر و بگیر اما امروز اینطور یه؟ من دیدم ما درای موءمنی رو که دخترشون هرزه س یا بر عکس! در مورد آقایون هم همینه! پسر حاجیا رو که دیدن همه! قدیما 10 تا بچه توی خونه بودن و همه ی تربیت  تو خونواده صورت می گرفته اما الان دامنه ی محیط زندگی بچه ها تا هزار ها کیلومتر اون ور تر هم می ره.از طرفی تو این وضع اقتصادی و فر هنگی ایران که تا دکتری هم بگیری کارت تضمین نیست!(گاهی البته!) کدوم بچه پیدا می شه که بدون کمک پدر مادر هم بتونه درس بخونه هم زندگی کنه؟! پس پدر مادری که بچه ی تحصیل کرده می خوان به ناچار باید حمایتش کنن حد اقل تا یه جایی! از طرف دیگه! پول پدر مادر تو زندگی بچه نا خود آگاه یه تسلط هم میاره! وقتی شما با پول بابات زن میگیری! باید به نظر اونم دخیل کنی!(البته درستش اینه که پولم نگیری تا حدودی دخیل باشه!) حالا این یه مثال بود این تسلط گاهی تو ساده ترین چیزای زندگی هم وارد می شه! بازم می گم علی الخصوص خانوما! این کارو بکن! اون کارو نکن! بشین! پا شو! که این گاهی نتیجه عکس می ده وا رابطه ی دختر با خونواده کاملا قطع می شه که این ممکنه منجر به فاجعه شه!
پسر اگه دوس دختر داشت مامان بابا ، باریک الله هم می گن! و خوشحالن که چه پسر زبلی دارن! اما دختر!؟ غلط کرده چش سفید! بشینه خونه! شوورش بدیم!(که باز هم لازم به ذکره این بیشتر تو خونواده های سنتیه! اما تو سطح بالا ها هم دیده می شه) در آخر هر موقع بحث مشکلات با پدر مار می شه یاد این حرف بابام می افتم که در عین خنده دار بودن معنی داره:
هم سن تو بودم! خرج خودمو می دادم! خرج زنمو می دادم! خرج بابامو سیگارشم می دادم! الان خرج خودمو می دم! زنمو می دم! خرج سیگار و دوست دختر تورم باید بدم!



Saturday, October 16, 2010

FUCKIN over speed alarm!


اه! ریدم به این آلارمه پراید! ایضا به خودش! ایضا به سایپا با این ماشینش!  خیلی ایمنه! این آلارمشم می کشه آدمو! همه که بالای 120 می رن! این آلارم چیه که سایپا رو همه ی مدلاش می ذاره آخه! ادم بمیره لااقل با سر درد نمیره!  یه دفعه بمیری که بهتره هی بترسی که داره 140 تا میره! هم بوقش نذاره بخوابی! از خود قزوین تا کرج این بوق گه قطع نشود! مخم ترکید!

Friday, October 15, 2010

خیلی چیزا هس که ندارم...


من یار ندارم
بار ندارم
دار ندارم
من بابای پولدار ندارم
زبون آبدار ندارم
خونه با جکوزی و
لپ تاپ سیب دار ندارم
با هیچ کسی کار ندارم
 شورت مارک دار ندارم
کاندوم خار دار ندارم
دول مردم آزار ندارم
رفیق شوهر دار
دوس دختر باردار ندارم
بنز اس ال کا ندارم
مقاله تو مجلات ندارم
علاقه به سریال ندارم
از دیو دد ملولمو
علاقه به انسان ندارم
سر بی درد ندارم
طبع سرد ندارم
تو گلوم خار ندارم
حرف زیاد موند تو دلم
اماعلاقه به غار غار ندارم
علاقه به کار زار ندارم
من خواب ندارم
سوال زیاد تو کلمه
می گردم یه عمره هنوز
 نصف جواب ندارم
زور ندارم
زر ندارم
تحقیر و تزویر ندارم
هوار نزدم
هوا ندارم
قرار ندارم
من زمان ندارم
مکان ندارم
فلان ندارم
من وطن ندارم
کفن ندارم
زن ندارم
ان م ندارم
من من ندارم
علاقه به شلغم ندارم
به بوییدن مریم
به بوسیدن عمم ندارم
جز خدا هیچ یاور و سالار ندارم
جز فهم دغدغه تو دنیا ندارم
جز سرم مدال  افتخار
جز دلم چراغ شب تار ندارم
نقطه واسه پرگار نیستم
جز قلم وسیله ی کار ندارم
جز قلم وسیله ی کار ندارم...

Thursday, October 14, 2010

exploding girl

اووووفففف! چقدر حوصله سر بر بود این فیلم! نه سری! نه تهی! نه فیلم نامه ای! نه پرداختی! ازین مدل فیلما که زور دارن بگن ما خیلی هنری هستیما! که البته این فیلم هنری !و مفهومیو! این شرو ورارو ما ایرانیا در آوردیم چون فیلم غیر هنری و غیر مفهومی اصلا وجود نداره!
القصه! پول به این فیلم ندین که خیلی شر و وره! فقط به درده دخترایی می خوره که تازه از دوس پسرشون جدا شدن.چون کل فیلم همینه که دختر زنگ می زنه و پسره ی ابله درست جواب نمی ده! سر آخرم می پیچوندش دخترم می ره با یکی دیگه! همین! که ما شالا همه تجربشو دارن! واسه این مهملات یک ساعت و خورده ایم بیننده رو بدون هیچ موزیک و جذابیتی با شاتای طولانی آزار می ده.
ها یادم رفت بگم که بازیگر زنش جایزه بهترین بازیگر زن تو یه فستیوال چسکیم داره! بد بازی نکرده اما ایرادم داره.

Tuesday, October 12, 2010

OLD BOY

اوه! این فیلم دیوانه کرد منو! چیزی که خیلی منو محسور خودش می کنه تو فیلمای آسیای شرقی ، ورای هر فاکتور دیگه ی فیلم سازی دکوراسیون، طراحی صحنه و شاتای حیرت آنگیزه که هر شات می شه گفت یه تابلوست.این تصاویر بدیع و هنری تو فیلمای شاخص آسیای شرقی مثل هیرو(قهرمان) یا همین فیلم به خوبی دیده می شه! کلا این فیلم صحنه های تاثیر گذار زیاد داره که تا مدت ها تو ذهن آدم پر رنگه! مثل صحنه ی خوردن هشت پا توسط ادیسو یا صحنه های درگیری و مبارزاتش که خیلی خوب پرداخت شده.
اگه با خشونت مشکل دارید بهتره این فیلم رو نبینن.اما پیش نهاد می کنم این کارو نکنین!

Monday, October 11, 2010

heh!

هکی اینو!
من الان یه مدیر مهندسم که 303 هزار تومن حقوق می گیره! چی خیال کردی پدر سوخته؟!

Saturday, October 9, 2010

paradox 2


جامعه ی ما در حال گذاره؟ گذار به کجا؟
یا بلبشو و آشوبه؟ و هیچ گذاری هم اتفاق نمی افته؟

این سئوال تو همه ی ارکان فرهنگیه ما پیش میاد.چیزی که من باهاش بیشتر برخورد داشتم تضاد هاییه که تو خودمون یعنی نسل سوم وجود داره!
یکی از چالشی ترین مباحث که از اتاقای خوابگاه گرفته تا گپ بعد عرق و تاکسی و کلاس و دستشویی و... بحثش می شه،بحث شیرین روابط دختر و پسره! بحثی که من تو هر واحدی که از گروه معارف داشتم حتی تو ترجمه ی متون نهج البلاغه بحثش شد ولی بی نتیجه! چون مثل وحدت حوزه و دانشگاه فقط حرف بود و در عمل مثل همزمانیه شب و روز بود.

بذارید چند تا مثال از این تناقضا بزنم:

-پسرایی و می بینم که بیشتر از دست شویی رفتنشون با دختر و زن و بچه ی ملت می خوابن! خودشون چی؟ خواهرشون چی؟ تحمل دارن که خواهرشون حتی واسه ازدواج با یکی دوس شه؟
کدوم؟ یا این یا اون دیگه؟ ما تو سنتیم؟ یا مدرنیته؟

دخترایی رو می بینم که تنها فرقشون با زنای قجری گرفتن وسط ابرو شونه و پوشیدن مانتو تنگ! بعضیا شون یه جور سادیسم دارن انگار! نشونت می دم! اما نبین! ببین! اما دست نزن! دس بزن! اما لذت نبر!
خب خانوم وقتی مانتوت داره می ترکه چرا انتظار داری کسی به سینت نگاه نکنه؟! مگه می شه به یکی بگی من می زنمت اما تو با جنبه باش دردت نگیره؟!
کدوم؟ یا این یا اون دیگه!
همون پسرایی که قبل ازدواج به خر نر هم رحم نکردن! وقت ازدواج چرا فک می کنن باید کریستف کلمب باشن؟
مگه می شه همچین چیزی؟!
اون ممه رو دیگه لولو هم لیسیده برادر!
این جمله ی حضرت علی به پسرش! وقتی تو بستر مرگه آدمو متو جه اهمیتش می کنه! هرچی واسه خودت می پسندی واسه دیگرانم بپسند!

دخترایی که هر روز با یکی دوس می شن! فرداش تموم!
چرا؟! از من انتظار نا بجا داره! انتظار ناجور چیه دقیقا؟! ازت خواسته از تو کیفت خرگوش در آری؟آدم قبل ازدواج با یه نفر بوده باشه که حتی سکسم کردن بهتره؟ یا اینکه هر روز یکی دست به پرو پاش بکشه؟
کدوم بیشتر در آینده و زندگی زناشوییت دلسردت می کنه؟
عقل سلیم می گه با غریضه چه کنیم؟
جری ترش کنیم؟ یا ارضاش کنیم؟!
یا برو بتمرگ خونتون! یا خودتو لوس نکن! یا این! یا اون! دیگه!وقتی می خوای بازی کنی هر جا یه اصولی داره!
نا مشخص بودن بعضی مرزا بی چاره می کنه آدمو! بازم حضرت علی دمه مرگ! اولین وصیتش به به پسر ارشدش چیه؟! نظم! مطمئنا منظورش این نبوده که مدادتو بزار سره جاش!

حالا ما کدومیم؟! گذار می کنیم یا دور خودمون می چرخیم؟!
دیدگاه های ما ملغمه یی از چندین تئوری و ایده اس که هیچ کدومم نیست! در نتیجه ضرر همه شو داریمو منفعت هیچ کدومو نداریم! چون راه گمراهی زیاده! اما راه راست یکیست! به قول یکی از بچه ها پول خرد و سواد خرده که همیشه وبال گردن آدمه! مث اون کسی که یه مقاله که نه! یه مطلب که فلان کسک تو بلاگش نوشته که اونم معلوم نیس از کجاش اورده یا یه جمله که تو یه تقویم نوشته! می خواد در مورد فروید نظر بده! یا نظر هم نده! عمل کنه!
زندگی بازی کامپیوتری نیست که تا دلت بخواد بتونی اشتباه کنی! یه بار! دو بار! تموم!
همه مون تکلیفمونو باید با خودمون معلوم کنیم!
فقط کافیه یه دقیقه فکر کنید که رسالت من تموم شده باشه!
مرسی.

Thursday, October 7, 2010

paradox

این پارادوکسی که تو زندگیو فرهنگ ما ایرانیا هست حالمو به هم می زنه! آنچنانم ریشه دوونده تو ریشمون که جلوی رشدمون را مدت هاست گرفته! الان حسش نیست.تو پست بعدی بیشتر توضیح می دم که منظورم چیه.

Wednesday, October 6, 2010

فریدون چهار پسر و یک دختر داشت ...


تو گفتی:"هر کس اعدام را تایید کند،خودش هم قربانی است.جامعه ی سیاسی عقب افتاده ی ما هنوز بالغ نشده،و گرنه به اعدام ها اعتراض می کرد"
*****
مامان زیر لب دعا خواند و گفت:"پیام اسلام شما همین بود؟"
*****
پدر گفت:"نخیر شاهنامه را عرض می کنم بانو،فریدون سه پسر داشت:ایرج و سلم و تور، که جهان را بین آنها تقسیم کرد.ایران که بهترین بخش بود را به ایرج سپرد.یونان و روم و شام را به سلم داد، و توران را به تور.اما سلم و تور به ایرج حسد بردند و در جنگی او را از پای در آوردند."
"فردوسی هم مزخرف گفته.فریدون شاهنامه 4 پسر داشت ولی همه می گویند 3 تا معلوم نشد چه بلایی سر آن یکی آمد.همه ی آدم ها یک چیز پنهانی دارند که حاشا می کنند و رازشان را با خود به گور می برند.مثل گربه ای که 4 تا می زاید، یکیش را می خورد و خودش هم باورش می شود که 3 تا زاییده.فردوسی هم مثل تو مزخرف گفته.راستش را بخواهی فریدون چهار پسر داشت:ایرج و اسد و و مجید و سعید یک دختر هم داشت،انسی"
*****
گفتم:"فخری! اقلا یکبار جوراب هات را جوری بکش بالا که بدانم به خاطر من آن کار را کرده ای"
خندید.خندید و با صدای خنده اش جایی در سال های نو جوانی و جوانی من گم شد.
*****
-البته من الان سر موضوع نیستم.اما فکر می کنم باید برگردیم
-کجا؟
-برگردیم به خودمان.همه باید برگردیم.
-برای چی؟
-ببینیم چرا اینجوری شد؟یک دور از اول همه چیز را بررسی کنیم.
-خب!چرا اینجوری شد؟ بررسی کن
-اعراب داشتند با هم متحد می شدند که به اسراییل حمله کنند و آنجا را بگیرند.اما آمریکا بازی را عوض کرد و اعراب ریختند تو ایران.قیمت نفت شکست و...
-مزخرف نگو
-اجازه دارم یک سیگار بکشم؟
-بکش! اونقد بکش تا بترکی
*****
علی رغم نثر تاریکی که تو همه ی آثار معروفی هست این کتاب به پختگی و شیوایی رسیده که دیگه فلاش بک های پی در پی آدمو مثل سمفونی مردگان گیج نمی کنه و خواننده می خواد کتاب رو ببلعه! سرشار از وقایع تاریخی و جهت گیری های اخیر مردم ایران.
گیرتون اومد بخونین.

Tuesday, October 5, 2010

ابدیت

"چراغی در دست،
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم.
آینه ای برابر آینه ات می گذارم تا از تو ابدیتی بسازم"

احمد شاملو

Friday, October 1, 2010

videodrom

این فیلم از بهترین فیلم های ساخته شده در دهه ی هشتاده به کارگردانی دیوید کرنبرگ که می شه گفت تلفیقی از چند ژانره.تر سناک،سور رئال و جنایی،تصاویری که از سکس و خشونت می بینیم در نوع خودش و در زمان خودش جزء تصاویر و صحنه های بدیع و ماندگار محسوب می شن. این فیلم به نوعی به تا ثیر رسانه در زندگی مدرن می پردازه و با تمام پیچیدگی ها و تعلیق هایی که داره خارج از حوصله ی بیننده نمی ره.
فیلم خوبیه.اگر تونستین ببینین.

Thursday, September 30, 2010

این دیگه خیلی نامردیه! مممم! خود پسندیمو می گم! این حق طرفه که بگه من تورو نمی خوام!

Wednesday, September 29, 2010

اندر شباهات فیس بوک و انتخاب واحد ما!


کار با فیس بوک تو ایران منو یاد انتخاب واحد ترم دوم سال 84 می ندازه از چندین جهت! تو هر دو:
1-با زور و کلی فشار و من بمیرم تو بمیری وارد سایت میشی
2-هر لحظه ممکنه پرت شی بیرون یا لای در بمونی یا زیر دست و پای آدمای جو گیر
3-یه سری از آقایون هستن که لای جمعیت قایم می شن و هر چی لایق باباشونه می گن!
4-یه سری از خانوما هستن که یه ریز دارن جیغ و ویغ می کنن

5-یه سری هستن که صدای اجدادشون رو خیلی خوب در میارن
6-یه سری آدم هستن که ذاتشون رو خوب نشون می دن یه سری هم هستن که انگار اومدن عروسی عمه شون
7-یه عده هستن که به علت نداشتن آنتی فیلتر مناسب کلا بی خیال می شن.
8-اگه زود نرسی خوبارو سوا می کنن
9-یه مسئول سایت هس که هر چی بهش می گی یه چیز می گه
10-بعضیا به جای دوستاشونم انتخاب می کنن
11-جای خوبی واسه تحکیم روابطه!
12-یه سری آدم هستن که به آخوندا فحش می دن
13-ضعف مخابرات معلوم می شه!
14-تنها کاری که نمی شه کرد همون کاریه که به خاطرش اومده! و معمولا کار به وقت اضافه می کشه!

15-جاییه که ما می فهمیم ما ایرانیا آدم بشو نیستیم!
16-...
بسه دیگه تا همین جاش!


امین و کلی از دوستاش این را می پسندند
شما هم اگر می پسندین بیلاخ را فشار دهید!

....

اوخ! یه جای کار لنگید! ما تمام تلاشمان را می کنیم که بیلاخ شما را به امین و دوستانش نشان دهیم!

Tuesday, September 28, 2010

من؟



من؟ امین هستم!

یه عمره که مسافرم! حس غریبیم دارم...

تجرد؟


دارم به این فکر می کنم که چرا تو این دنیا هیچ چیز خالصی آفریده نشده؟ همیشه هر چیزی با یه چیز دیگه مخلوطه!
گاهی واسه حماقت ما آدما دلم می سوزه! خیلی احمقانه مغرور چیزایی می شیم که هیچ کدوم خالص نیستن.همیشه وقتی داریم کلی نقص و یدک می کشیم چنان احساس کمالی بهمون دست می ده که جدا نیشخند داره.
در عوض گاهی جوری مغموم نقص هامون می شیم که هر چی تو چنته داریم رو به کلی فراموش می کنیم!
از این دو گانگی خسته می شم...واقعا کسی هست که می ناب بهمون بده؟
بعید می دونم حافظ هم پیاله اب از این می نوشیده باشه! اگه جز این بود این همه رندی از کجا اومده؟
بعیده روز خوب بیاد! این درست تره! بعیده روزی جز این بیاد...

*****
استاد! استاد! یه خبر بد دارم!
- خبر بد وجود نداره! خبر همیشه یه خبره!
- استاد تای لانگ فرار کرده!
-اوووووه! این واقعا خبر بدیه!

Monday, September 27, 2010

زمین سوخته

تو بوی زمین سوخته مونو می دی خانوم!
چندی پیش با یکی از دوستان بحث بود که احمد محمود نویسنده خوبیه! یعنی من می گفتم! اونم می گفت نه زیاد! و معتقد بود که اسم محمود به خاطر همسایه ها و روایت های سکسی داستانه که سر زبونا افتاده! من چون اون موقع همسایه ها رو نخونده بودم نظری ندادم! اما بعد که خوندم و اتفاقا! صفحه ی اصلی سکسیش کنده شده بود! با این نظر مخالفت کردم چون کل این وقایع 3 الی 4 صفحه بیشتر نبود که در مقابل حجم کتاب هیچ بود! و از ارادتم نسبت به این نویسنده کم نشد.بعد کتاب زمین سوخته دستم رسید که مصادف شد با سالگرد شروع جنگ! که اینطور شروع شده بود:"برای برادرم که شهید شد" و اتفاقا ماجرا مثل اکثر کتاب های محمود تو خوزستان اتفاق می افته و این بار در بحبوحه ی جنگ و ما سختی هایی که این مردم دلیر و خونگرم تو این سال ها کشیدن رو می تونیم تا حدودی! و واقعا! تا حدودی مجسم کنیم! این کتاب منو یه جورایی برد تو فکر که اگر من اون موقع بودم چیه می کردم! اصلا یکی مثه من ممکنه اون موقع وجود داشته با شه؟ به نظرم رسید که یه یادی کنم از کسایی که تو خربه های آبادان و خرمشهر با دست خالی! با کوکتل مولوتف! با برنو! با آر-پی-جی جلوی میگ و تانک و توپ وایستاده بودن و خون دادن!
و برام جالب می شه که دفاع از خاک! در مقابل کسی که خونتو با بمب می ترکونه در حالی که مجبور می شی دست و پای برادرتو بریزی تو پلاستیک! چه ربطی به دین داره؟ مطمئنا به عقیده بستگی داره ولی این که بعضی از آقایون فک می کنن موی بیرون یه دختر یا روابط دختر و پسر یا تی شرت و موی یه پسر خون شهدا رو پایمال می کنه رو درک نمی کنم! که معمولا این آقایون از کسایی هم هستن که تو یه عملیات بیشتر نبودن و اون هم تو تدارکات! واقعا برای چی جنگیدن؟! مگه به خاطر آرامش از دست رفته نبود؟ این موضوع خیلی جای بحث داره!

serpico

تلاش پلیسی جوان در سیستم فاسد پلیس دهه ی 60-70 آمریکا.لحنی صریح و بی پرده،سیری تقریبا خطی فیلم شک وشبه ای در فساد پلیس و مسئولین بلند پایه بقی نمی ذاره.پلیسی که به تنهایی در مقابل همه ی رشوه خواری ها ایستادگی می کنه و تا آخرین لحظه از مواظع خودش کوتاه نمی یاد.ما حین تماشای فیلم ضمن زندگی کاری،زندگی خصوصی اون رو هم می بینیم.می بینیم که چه طور دغدغه ی فساد به مرور اونو خموده و افسرده می کنه.که در آخر به یک معتاد و ولگرد بیشتر شبیه می شه تا پلیس.
این فیلم رو ببینید و لذت ببرید